افسانه ي مــــــان قـــــــورد :
سایت حاققیندا

اوشاقلار دؤنیاسینا خوش گلدینیز
لینک لر

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان  فرشته های آذربایجان و آدرس melekler.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





یازیچی



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 116
بازدید کل : 9163
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

آذربایجان چیچکلری
اوشاقلار دؤنیاسی
جمعه 21 مهر 1391برچسب:, :: 16:29 :: یازیچی: زنگیمارلئ       

روز و روزگاری در صحرای "ساری اؤزیه" آسیای مرکزی اقوام مختلف زندگی می‌کردند. یکی از این اقوام قوم (ترک نایمان) بود. نایمان‌ها دشمنانی به نام"ژوان ژوان"ها داشتند، ژوان ژوان‌ها مبتکر مان قورد گردانیدن اسرای خود بودند. آنها اسیران جوان قبیله نایمان را گرفته و طی شکنجه‌های سخت و طاقت‌فرسا حافظ تاریخی آنان را مختل کرده و از آنها فردی بی بند و بار نسبت به قوم و قبیله خود می‌ساختند . مان قوردها طوری تربیت می‌شدند که تنها دستورات ارباب خود را مثل آدم آهنی‌ها بکار می‌بستند. اگر ارباب مان قورد می‌گفت پدر و مادرت را بکش در چشم بهمزنی بدون هیچگونه ترحمی آنان را به قتل می‌رساندند.

افسانه می‌گوید : در منطقه ساری اؤزیه چاههای زیادی وجود داشت و همه جا سرسبز و خرم بود ولی ناگهان قحطی بزرگی اتفاق افتاد و اقوام ساکن در آن صحرا به جاهای دیگر کوچ کردند. قوم ژوان ژوان‌ها نیز که مبتکر شستشوی مغزی جوانان بودند مجبور به کوچ گردیده بسوی رود ادیل (اتیل) که همان ولگا باشد رفتند. آنها چون به لعنت و نفرین الهی به جزای مان قورد کردن جوانان دچار شده بودند موقع گذر از روی آبهای یخ بسته ولگا همگی از کوچک و بزرگ و انسان و حیوان با شکسته شدن یخها به عمق آبها مثل فرعون فرو رفته و از روی زمین محو و نابود شده به جزای خود می‌رسند.

افسانه در مورد چگونگی مان قورد سازی ژوان ژ وان‌ها می‌گوید : ژوان ژوان‌ها وقتی کسانی را اسیر می‌گرفتند آنها را به صحرا برده موهای سرشان را از ته می تراشیدند ، بعد شتری را سر بریده و از پوست گردن شتر که از سفت‌‌ترین قسمت پوست شتر است قطعاتی را جدا کرده و بلافاصله به سر اسیر ‌چسبانیده ، آنرا محکم می‌بستند . بعد از این کار دستبند و پای‌بند اسیران را محکم کرده آنها را در زیر آفتاب سوزان رها می‌کردند .

بعد از مدتی موی سر آنها رشد کرده و چون جایی برای رشد خود نمی‌یافتند برگشته بتدریج داخل مغز اسیر می‌شدند. در این موقع بیشتر جوانان تاب تحمل این غذاب را نیاورده فوت می‌کردند ولی آنهایی که می‌ماندند در اثر برخورد موها با سلولهای حافظه تمام خاطرات گذشته خود را از دست داده و تنها مهارت‌های آنان در تیراندازی می‌ماند. آنها به دستور ارباب خود هر کس را که دستور می‌داد بلافاصله تیرباران می‌کردند. چون از بین ده اسیر یک اسیر مان قورد شده و بقیه می‌مردند لذا ارزش یک مان قورد ده برابر یک غلام بود و اگر کسی مان قورد کسی را می‌کشت مجبور به پرداخت جریمه سنگین می‌شد .

افسانه می‌گوید : روزی پسر جوانی بنام "ژول آمان" (یول آمان) فرزند پیرزنی بنام "نایمان آنا" برای گرفتن انتقام خون پدر خود از ژوان ژوان‌ها که در جنگ با آنان کشته شده بود به اتفاق سایر جوانان قبیله نایمان به ژوان ژوان‌ها حمله کرده و بعد از جنگی قهرمانانه اسیر می‌شود . ژوان ژوان‌ها او را مان قورد کرده و به چوپانی گله‌های خود می‌گمارند. نایمان آنا برای نجات پسرش به منطقه ژوان ژوان‌ها رفته و پسر خود را می‌بیند که چوپان گله شده است . مادر به فرزند نزدیک شده و اسمش را می‌پرسد. پسر جواب می‌دهد که نامش مان قورد است. مادر در میان حسرت و ناامیدی از پدر و مادر و ایل و تبارش می‌پرسد. پسر جوان تنها یک جواب دارد آنهم : من مان قورد هستم .

مادر سعی می‌کند حافظه‌ی پسر جوانش را به کار بیاندازد."چنگیز ایتماتف" نویسنده معروف قرقیزی در همان رمان "روزی به درازی قرن" بقیه ماجرا را چنین به رشته قلم می‌کشد که مادر خطاب به پسرش می‌گوید : " اسم تو ژول آمان است می‌شنوی؟ تو ژول آمان هستی . اسم پدرت هم دونن بای (Donan bay) است پدرت بادت نیست؟ آخر او در زمان کودکیت به تو تیراندازی یاد می‌داد. من هم مادر تو هستم، تو پسر من هستی، تو از قبیله نایمان هستی متوجه شدی؟ تو نایمان هستی .او (مان قورد) با بی‌اعتنایی کامل به سخنان مادرش گوش می‌داد.گویی اصلا این حرفها ربطی به او ندارد. نایمان آنا باز دوباره تلاش کرد که حافظه پسرش را بکار بیاندازد لذا با التماس گفت : اسمت را بیاد بیاور ببین اسمت چیست مگر نمی‌دانی که پدرت دونن بای است؟ اسم تو مان قورد نیست ژول آمان است .

برای این اسمت را ژول آمان گذاشته‌ایم که تو در زمان کوچ بزرگ نایمان‌ها بدنیا آمدی. وقتی تو بدنیا آمدی ما سه روز تمام کوچ خود را متوقف کردیم. نایمان آنا برای اینکه احساسات پسرش را تحریک کند و او را به یاد کودکی خود بیاندازد برایش ترانه و لالایی و بایاتی می‌خواند ولی هیچ تاثیری در پسر جوان نمی‌کند. در این موقع ارباب ژول آمان پیدا شده و نایمان آنا از ترس او پنهان می‌شود. ارباب ژول آمان از او می‌پرسد آن پیرزن به تو چی می‌گفت؟ ژول آمان می‌گوید او به من گفت که من مادرت هستم . ارباب ژل آمان می‌گوید تو مادر نداری تو اصلا هیچ کس را نداری فهمیدی ، وقتی آن پیرزن دوباره پیشت آمد او را با تیر بزن و بکش. او بعد از دادن حکم تیر به دنبال کار خود می‌رود.

"نایمان آنا" وقتی می‌بیند او رفت از مخفیگاه خویش خارج شده می‌خواهد که دوباره حافظه تاریخی و قومی و خانوادگی پسر جوان را بکار بیاندازد لذا به او نزدیک می‌شود . اما ژول امان با دیدن نایمان آنا بدون هیچ ترحمی در اطاعت کورکورانه از دستورات اربابش قلب مادرش را نشانه گرفته و او را از پشت شتری که سوارش شده بود سرنگون می‌سازد. قبل از اینکه پیکر بی‌جان نایمان آن به زمین بیفتد روسری او به شکل پرنده‌ای بنام دونن بای درآمده و پرواز می‌کند. گویی این پرنده روح نایمان آنا را در جسم خود دارد. از آن زمان پرنده‌ای در صحرای ساری اؤ‍زیه پیدا شده و به مسافرین نزدیک گردیده و دایماً تکرار می کند : " به یاد آر از چه قبیله‌ای هستی، اسمت چیست؟ اسم پدرت دونن بای است، دونن بای، دونن بای . . ."

پیکر بی‌جان نایمان آنا در محلی که بعدها بنام او به قبرستان "آنا بیت" معروف گردیده به خاک سپرده می‌شود. پسر مان قورد او حتی برای گرامی‌داشت خاطره مادر بر سر قبر او نیز حاضر نمی‌شود چرا که او خود را بی ‌پدر و مادر و بی‌اصل و نسب میدانست.  ماجرای بوزقوردها و تشکیل امپراطوری بزرگ "گؤک ترک" در رمان بزرگ"Boz Kurtlar"  نوشته "atsiz "در کتابی 555 صفحه‌ای و ماجرای مان قوردها در کتاب : "KUH Bapecpa bəpabəp" (گون وار عصره برابر) نوشته چنگیز آتیماتف، در 348 صفحه چاپ و منتشر شده است .

 کتاب اخیر با نام "روزی به درازی قرن" به زبان فارسی و با نام "Gun olur asra bede " گون اولور عصره بدل" به زبان ترکی استانبولی و به نام" گون وار عصره برابر" به ترکی آذربایجان ترجمه شده است ترجمه شده است . بر اساس این رمان مشهور چنگیز آتیمایف در سال 2000 نمایشنامه‌ای در تئاتر شهر استانبول با نام اصلی "mankurt " (مان قورد) و با نام فرعی"Gun uzar yuz yil olur" (گون اوزار یوز ییل اولور) به صحنه برده شده است .

بدین ترتیب دو اثر بزرگ از دو نویسنده سترگ از دو افسانه کهن ترک چاپ و منتشر شده که در یکی به ماجرای ترکان اصیل و در دیگری به ماجرای تاسف‌بار ترکان از خود بیگانه پرداخته می‌شود . باشد که روز و روزگاری دیگر داستانهای کهن ترک بشکل‌ های هنری از قبیل رمان و نمایشنامه و فیلم درآمده و بازسازی گردد. (سوزی ده قانانا یوردا خلقا یانانا - مانقورد اوچ شی بیلمز توپراق آنا دیل آنا).


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: